چه کسی بود ...
نوشته شده توسط : سید امیر احمد رضوی

 

 

کفشهایم کو؟
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
آشنا بود صدا؛ مثل هوا با تن برگ

مادرم در خواب است
و منوچهر و پروانه و شاید همه
ی مردم شهر
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه
ها میگذرد
و نسیمی خنک از حاشیه
ی سبز پتو خواب مرا میروبد

بوی هجرت میآید
بالش من پر آواز پر چلچله
ها ست
صبح خواهد شد
و به این کاسه
ی آب
آسمان هجرت خواهد کرد

باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی،
عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه
ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت

من به اندازهی یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره می
بینم حوری
-دختر بالغ همسایه-
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه می
خواند

چیزهایی هم هست؛
لحظه هایی پر اوج
مثلا شاعره
ای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت *

و شبی از شبها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟

باید امشب بروم!
باید امشب چمدانی را
که به اندازه
ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی
واژه که همواره مرا میخواند

یک نفر باز صدا زد: سهراب!
کفشهایم کو؟

 

 

 

      سهراب سپهری





:: بازدید از این مطلب : 92
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 19 بهمن 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: